ازهمانروزكه تو /
نَفَسَت زخمي شد/
همصدابانفس زخميِ تو/
بيصدا ناليدم/
توشب و روز زدرد/
ناله ها كردي وهرلحظه به خودپيچيدي/
و من ازديدن ناليدن تو/
دلم آشوب شد و/
مرگ خود را ديدم/
تاكه ناگه به شبي/
تو درآغوش خدا /
دردهايت همه آرام گرفت/
وسپس بال گشوديّ وبه پرواز شدي/
و من از آن شب سخت/
جاي خاليِّ توراديدم و از رفتن تو /
روزوشب ناليدم/
كاش ميشد يكشب درخواب/
باز روي زيباي تو را بينم و با لبخندي /
اين دل زار مرا رام كني/
و منِ داغدارت را/
كمي آرام كني/
كاش ميشد يكشب/
كاش ميشد /
25/1/1399